صفحه شخصی جلال بهرامی   
 
نام و نام خانوادگی: جلال بهرامی
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1390/10/07
 روزنوشت ها    
 

 همه به دنبال یک لقمه نان بخش عمومی

17

-صدای ترمز-

پنجاه و نه؛ پنجاه و هشت؛ پنجاه و هفت ...

راننده ی عصبانی که نتوانسته بود به موقع ماشین را از چراغ زرد رد کند، گفت:

"این چراغ لعنتی چقدر دیر سبز میشه"

بعد با مشت راستش روی فرمان کوباند و با عصبانیت زمزمه کرد:

" اگه بتونم قبل از 6 خودمو برسونم سر خط می تونم یه کورس دیگه بیارم بالا. اونوقت، از اون طرف هم می ذارن مسافر ببرم ؛ وگرنه شیف عصر که راه بیفته، دیگه ما رو تو خط راه نمیدن!"





.

.

.

شش؛ پنج؛ چهار ...

دخترک فال فروش، دوست گل فروشش را از بین ماشین ها صدا کرد:

"سارا! بیا داره سبز می شه!"

سارا نگاهی به چراغ راهنمایی وسط چهار راه انداخت و در حالیکه داشت خودش را به دوستش می رساند، گفت:"

این چراغ چقدر زود سبز می شه! نمی ذازه آدم کاسبی کنه!"

دو دختر در سکوی چراغ راهنمایی وسط چهار راه، کنار آقای پلیس پناه گرفتند...

راننده ی مبهوت شروع به حرکت کرد.

و همه به دنبال یک لقمه نان.

شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 11:10  
 نظرات    
 
رضا مهیاری 21:46 شنبه 8 بهمن 1390
0
 رضا مهیاری
احساس گذر زمان نسبی است
م افتخاری 08:30 یکشنبه 9 بهمن 1390
0
 م افتخاری
راستی کی میدونه که چرا بعضی از این شمارنده‌ها روی عدد 5 و برخی 4 یا 3 گیر میکنند؟
شاید به خاطر گل‌فروشهای سر چهارراهها ست و یا به خاطر آن مسافربرهایی که قرار است به شیفت عصرشان نرسند و یا ...
امیر مسافر 09:16 یکشنبه 9 بهمن 1390
0
 امیر مسافر
چرخ یک گاری در حسرت واماندن اسب، اسب در حسرت خوابیدن گاریچی، گاریچی در حسرت مرگ...
مائده علیشاهی 17:48 دوشنبه 10 بهمن 1390
0
 مائده علیشاهی
ممنون
سید مراد دادور 11:51 سه شنبه 11 بهمن 1390
0
 سید مراد دادور
خیلی خیلی زیبا و جالب بود.ممنون مهندس بهرامی